پست‌ها

نمایش پست‌ها از اوت, ۲۰۱۸

کلمه

شعری که لبخند توست شعری که لبخند توست و دلتنگی دلتنگی که زبان نمی شناسد و عشق که تازه نمی دانم چیست و تو و نامت که درخت و پرنده و پروانه و گل سرخ که کوه و شب و ماه و تنهایی، و لبخندی که سایه انداخته روی همه ی اینها و تکرار می کند خطوط چهره ت را توی خطوط چهره ی تمام آدم ها و وامی داردم به دوست داشتنشان. . شعری که زندگی ست* شعری که جز لبخند تو نیست و دلتنگی که زبان نمی شناسم که از تو جز نامی بدست ندارم که کوبیده ام بر سقف تنهایی چون چراغ، که مجنون ِ بی بیابان که تیشه ی بی فرهاد که بیستون بی افسانه که قصه ام که بی تو آغار شدن نمی توانم، که قلب سرخ به تن دارم که پا برهنه که برهنه ام و قلب سرخ به تن دارم و تو و تو و تو که بی نیازی که خسرو که شیرین که آبی با انعکاس لبخند خویش . شعری که نیازمند آغاز که نیازمند پایان ست و نامت که می نشیند همچون برف روی آغاز وپایان همه افسانه ها، شعر لبخند توست دلتنگی کلمه و در آغاز تنها کلمه بود. ** ... 1. عنوان دفتری از شاملو 2. انجیل یوحنا، باب اول