کلمه





شعری که لبخند توست
شعری که لبخند توست و دلتنگی
دلتنگی که زبان نمی شناسد
و عشق که تازه نمی دانم چیست
و تو
و نامت
که درخت و پرنده و پروانه و گل سرخ
که کوه و
شب و
ماه و
تنهایی،
و لبخندی که سایه انداخته
روی همه ی اینها
و تکرار می کند خطوط چهره ت را
توی خطوط چهره ی تمام آدم ها
و وامی داردم به دوست داشتنشان.
.

شعری که زندگی ست*
شعری که جز لبخند تو نیست
و دلتنگی که زبان نمی شناسم
که از تو جز نامی بدست ندارم
که کوبیده ام بر سقف تنهایی چون چراغ،
که مجنون ِ بی بیابان
که تیشه ی بی فرهاد
که بیستون بی افسانه
که قصه ام که بی تو آغار شدن نمی توانم،
که قلب سرخ به تن دارم
که پا برهنه
که برهنه ام و قلب سرخ به تن دارم
و تو و تو و تو
که بی نیازی
که خسرو
که شیرین
که آبی با انعکاس لبخند خویش
.
شعری که نیازمند آغاز
که نیازمند پایان ست
و نامت که می نشیند همچون برف
روی آغاز وپایان همه افسانه ها،
شعر لبخند توست
دلتنگی کلمه
و در آغاز تنها کلمه بود. **
...


1. عنوان دفتری از شاملو
2. انجیل یوحنا، باب اول

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

سرگیجه

نامه: 1