بازگشت به کجا؟
برگشته
ام. ویرانتر از ارگ بم پس از زلزله. با دستها که فرو ریخته اند به سان پلی
بر آخرین معبر، و مرگ می گریزد و زندگی همزمان انکار می کند . برگشته ام
بی سلام و صلوات، بی تاب سکوت و حوصله ی گفتن. در کالبد مادری که شیر می
خورند کودکان گنگ از سینه های چروکیده ش؛ بی گلایه، بی آرزو، بی تشویش. با
کتابی بی کلمه در مشت ، چون آخرین پرچم.
نظرات
ارسال یک نظر